آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم.
آب را گلآلود میکنه که ماهی بگیره.
آب را باید از سرچشمه بست.
آب پاکی روی دستش ریخت.
آب از دستش نمیچکه.
آب از سرچشمه گلآلوده.
آب از آب تکان نمیخوره.
آب از سرش گذشته.
آب زیر پوستش افتاده.
آب که یه جا بمونه، میگنده.
آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع ـ چه یک نی چه صد نی.
آب که سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه.
آب نمیبینه و گرنه شناگر قابلیه.
آبشان از یک جوی نمی رود.
آبی از او گرم نمیشه.
از آب کره میگیره.
از آب گذشتهاست.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی * هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.
استخری که آب نداره، این همه قورباغه میخواد چه کار؟.
اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره.
اگر چاه آب ندارد، برای مقنی نان دارد.
باید گذاشت در کوزه آبش را خورد.
بز گر از سر چشمه آب میخوره.
جایی نمیخوابه که آب زیرش بره.
خوشا چاهی که آب از خود بر آرد.
دنیا را آب ببره او را خواب میبره.
دسته گل به آب داده.
عاقل به کنار آب تا پل میجست دیوانه پا از آب گذشت.
ز آب خرد، ماهی خرد خیزد نهنگ آن به که با دریا ستیزد.
کور کور را میجوره آب گودال را.
کوزهگر از کوزه شکسته آب میخوره.
کوزه نو دو روز آب را سرد نگه میداره.
ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازهاست.
نون اینجا آب اینجا؛ کجا بروم به از اینجا؟.
نون بدو، آب بدو، تو به دنبالش بدو.
نونت را با آب بخور منت آبدوغ نکش.
هر سرکهای از آب، ترشتره.
سبوی نو آب خنک دارد.
آب ,کوزه ,ماهی ,سر ,یک ,بدو، ,آب از ,از آب ,آب که ,آب را ,که آب
درباره این سایت